جدول جو
جدول جو

معنی مهدی خانی

مهدی خانی(مَ / مِ)
منسوب به مهدی خان نامی. نوعی برنج که در رودبار قزوین کاشته می شد. اکوله، قسمی انگور سفید زودرس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهدی خانی

مهدی خانی

مهدی خانی
نوعی برنج که در رود بار قزوین کاشته میشد اکوله
مهدی خانی
فرهنگ لغت هوشیار

مهدیخانی

مهدیخانی
گونه ای برنج که در رودبار کشت می شود گونه ای انگور
مهدیخانی
فرهنگ لغت هوشیار

مهدی خان

مهدی خان
دهی است از بخش قروۀ شهرستان سنندج. دارای 120 تن سکنه با صنایع دستی. محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

مهدی رازی

مهدی رازی
سیدمهدی فرزند میرزا غیاث عرب نسابۀ طباطبائی. از شاعران قرن یازدهم است. در شیراز تحصیل کرد و سپس به اصفهان رفت. از اوست:
دم مسیح چمن در هوای بوی تو بود
که غنچه سربه گریبان جستجوی تو بود
هنوز حیرت امکان در عدم می زد
که عکس روی تو آیینه دار روی تو بود.
(از تذکرۀ نصرآبادی صص 163-164) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا

مهدی خویی

مهدی خویی
پسر میرزا نصیر. خدمت دیوانی داشته و در فن انشا ماهر بوده و شعر می سروده است و در اواخر عمر سلوک عرفانی داشته و منزوی بوده و در حدود 1268 هجری قمری زنده بوده است. از اوست:
اسیر آن دو گیسویم که جا در پرنیان دارد
که رای پیر او مر دین و دولت را زیان دارد
سبک روح است زلف مشکسای او ولی با من
چو فخر دین و دنیا گاه گاهی سر گران دارد.
(از دانشمندان آذربایجان ص 364) (از مجمعالفصحا ج 2 ص 439).
و رجوع به فرهنگ سخنوران و مجمعالفصحا شود
لغت نامه دهخدا

مهدی خالصی

مهدی خالصی
حاجی شیخ مهدی خالصی، از علمای شیعۀ ساکن عراق بود که پس از جنگ بین الملل اول در ژوئن 1923 میلادی دولت عراق او را با عده ای از علما تبعید کرد. خالصی ابتدا به سفر حج رفت و سپس به ایران آمد. و پس از واقعۀ قتل ایمبری کنسول امریکا به مشهد رفت و در 1343 هجری قمری / 1925 میلادی در سن 66سالگی در آن شهر درگذشت. (از وفیات معاصرین به قلم محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال سوم شمارۀ پنجم)
لغت نامه دهخدا