مهدی بیگ شقاقی. از ایل اسپرلو بود. مدتی در تبریز در خدمت خدادادخان دنبلی بیگلربیگی آنجا به سر برد و اواخر عمرش را در اصفهان گذراند. و به سال 1214 هجری قمری درگذشت. شاعری بیباک، لاابالی، تندزبان، بذله گو و هجوساز بود. از اوست: پیغمبر ما داده ز دجال نشانها تا امت مرحومه در اضلال نباشد این مهدی یک چشم که آمد به صفاهان ای قوم ببینید که دجال نباشد. (از دانشمندان آذربایجان ص 363). و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
مدتی در اصفهان زرکشی و نخ کوبی میکرد چندین سال قبل از این به هند رفته خبری از او نیامد. شعرش این است: کرده ام غرقه به خون چشم گهرافشان را رشتۀ گوهر دل ساخته ام مژگان را. # میطپد دل دربرم دلبر نمیدانم چه شد انتظارم کشت آن کافر نمیدانم چه شد دوش سر زد ناله ای همت بلندی از دلم نه فلک را سوخت بالاتر نمیدانم چه شد. # دم آبی است نصیب از دم تیغت لیکن داغ کم ظرفی قسمت جگرم می سوزد. (تذکرۀ نصرآبادی ص 392)
از شاعران قرن یازدهم هجری و معاصر شاه عباس اول بوده است (متوفی به سال 1049 هجری قمری). وی ابتدا در خدمت پیربوداق خان حاکم تبریز بود و سپس به شیراز رفت و جزو ملازمان امام قلی خان حاکم فارس قرار گرفت و در همانجا درگذشت. از اوست: نظاره را تلف مکن ای چشم بدمعاش شاید به وصل او برسی کار عالم است. رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 265 و دانشمندان آذربایجان ص 360 و فرهنگ سخنوران شود