جدول جو
جدول جو

معنی مهجنی

مهجنی(مَ جَ / جُ نا)
گروه بی خیر. (منتهی الارب). و رجوع به مهجناء و مهجنه شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مهجنی

متجنی

متجنی
منسوب کننده کسی را به گناهی که نکرده است. (آنندراج). تهمت زنندۀ گناه به کسی. (ناظم الاطباء) ، میوه چیننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

مهجنه

مهجنه
ماده شتر نجیبی که آن را از گشنهای هجین و پست بازدارند. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). ماده شتری که بازداشته شده است مگر از نرهای شهرها، از برای گوهری بودن او. (شرح قاموس) (از اقرب الموارد) ، نخلۀ نخست بارآورده. (منتهی الارب) (آنندراج). خرمابن که نخست باری باشد که آن را گشن دهند. (ناظم الاطباء). درخت که اول بار آبستن می شود. (از شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا

مهجنه

مهجنه
گروه بی خیر. (منتهی الارب). و رجوع به مهجناء شود
لغت نامه دهخدا

مجنی

مجنی
مجنی در فارسی ریفتکین (از ریشه پهلوی) آنکه مورد جنایت واقع شده
مجنی
فرهنگ لغت هوشیار

مجنی

مجنی
میوۀ رسیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زمینی بسیار گیاه و سماروغ و جز آن. (آنندراج). زمینی که در آن میوه و نخله و علف و سماروغ بسیار باشد، درختی که میوۀ آن رسیده و برای چیدن آماده شده باشد، چینندۀ میوه، علف بسیار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مجنی

مجنی
جای چیدن و آنچه از آن میوه چینند مانند درخت. (از ذیل اقرب الموارد ص 450). محل چیدن. ج، مَجانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا