معنی مهاد - لغت نامه دهخدا
معنی مهاد
- مهاد(مِ)
- گهواره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بستر و بساط و فرش. (غیاث اللغات) (آنندراج). بستر. (لغت نامۀ مقامات حریری). فراش. بستر. (ابوالفتوح رازی). فراش. بستر. گستردنی. (ناظم الاطباء). ج، امهده، مهد، مهد. (ناظم الاطباء) (المنجد) : لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش. (قرآن 41/7). مسلمانان بدین سبب در مهاد امن و استراحت آسوده. (سندبادنامه ص 74) ، آرامگاه. (مجمل اللغه) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان علامۀ جرجانی)
جمع واژۀ مهد و مهد و مهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا