تابندۀ مو، موتاب، آنکه تارهای موی سر به هم تاب دهد و از آن رشته سازد، آنکه طناب مویی می سازد، رسن تاب، رسنگر، (ناظم الاطباء) : ز هجر موی تاب خود سیه شد روزگار من ازآن است اینکه پستر می رود هر روز کار من، سیفی (از آنندراج)، ، که موی خود یا دیگری بتابد، آنکه گیسوی خود تابیده باشد، کنایه است از معشوق که گیسوی بلند و تاب داده دارد