جدول جو
جدول جو

معنی موکشان

موکشان(کَ / کِ)
بردن کسی به زور و غلبه با گرفتن و کشیدن موی او. کشیدن موی کسی و بردن او را. (از یادداشت مؤلف).
- موکشان آوردن، کسی را در حال کشیدن موی سر به جایی آوردن و کشاندن. کنایه است از کشیدن و بردن کسی با خشم و قهر و غلبه:
دشمنش آمد برون از پوست چون موی از خمیر
ور نمی آید سپهرش موکشان می آورد.
سلمان ساوجی.
و رجوع به ترکیب موکشان کشیدن شود.
- موکشان کشیدن (کشاندن) کسی، گرفتن موی سر کسی و او را به زور و قهر و غلبه بردن:
پرّ و بال ما کمند عشق اوست
موکشانش می کشد تا کوی دوست.
مولوی.
جبرئیلش می کشاند موکشان
که برو زین خلد و زین جوق خوشان.
مولوی.
و رجوع به ترکیب موکشان آوردن شود
لغت نامه دهخدا