جدول جو
جدول جو

معنی مورش

مورش(رِ)
مهرۀ کوچک و ریزه که زنان به رشته کشیده و از آن دست بند و گردن بند سازند و به تازی خرز گویند. (از برهان) (ناظم الاطباء). مهرۀ ریز که رشته کنند و زنان در دست و گردن کنند. (انجمن آرا) (آنندراج). خرزه. مهره، شخلبه، مورش گربه. (یادداشت مؤلف) : جوسقی بنا کرده است مثل مناره ای درازی آن سی گز و بر سر آن نیزه ای نشانده است و بر سر آن دو مورش آویخته است که یکی منع برق و سرما می کند و یکی منع بادها. (ترجمه تاریخ قم ص 67).
- مورش سیمین، مهرۀ نقره گین شبیه به مروارید. (ناظم الاطباء).
، جایی در پهلوی دکان که در آن متاع و کالا رابرای فروش عرضه می کنند، صفه برای نشستن که از سطح زمین اندکی بلندتر باشد خصوصاً در حیاط بیرونی. سکوی دکان. صفه که بر آن نشینند، مهره های پشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا