موده. دوستی و محبت و صداقت و رفاقت و مهربانی و خیرخواهی و نیک اندیشی. (ناظم الاطباء). مصادقت. خلت. ود. وداد. مهر. حب. دوستی. مهربانی. (یادداشت مؤلف) : گفتم دلش چه دارد و عقلش چه پرورد گفتا یکی مودت دین و یکی سنن. فرخی. مودت چون به خدمت استوار است از این بهتر ترا دیگر چه کار است. ناصرخسرو. هرکجاکه عقیدت ها به مودت آراسته گشت اگر در مال و جان بایکدیگر مواسات رود... هنوز از وجوب آن قاصر باشد. (کلیله و دمنه). برزویه گفت قوی تر رکنی بنابر مودت کتمان اسرار دوستان است. (کلیله و دمنه). حریف، عهد مودت شکست و من نشکستم خلیل، بیخ ارادت برید و من نبریدم. سعدی. چون نبود خویش را دیانت و تقوی قطع رحم بهتر از مودت قربی. سعدی. مودت اهل صفا چه در روی و چه در قفا. (گلستان). دانشمند پس از چند روز چون مودت معهود برقرار ندید... (گلستان). - مکتوب مودت، مکتوب مودت اسلوب. مکتوبی که از روی نهایت دوستی نوشته شده باشد. (ناظم الاطباء). - مودت اختتام، هر آن چه به دوستی مهر شده و انجام پذیرفته باشد. (ناظم الاطباء). که پایان آن با دوستی باشد. که به دوستی پایان یافته باشد. - مودت کردن، دوستی کردن و اظهار اخلاص نمودن