کوهه برآوردن آب. (منتهی الارب). کوهه برآوردن دریا. (ناظم الاطباء). برآمدن آب دریاو شط و رودخانه به بالا. هیجان و بلند شدن آب دریا. (یادداشت مؤلف). کوهه زدن آب. (دهار). خیزابه یافتن، طپانچه زدن موج. (منتهی الارب). تپانچه زدن کوهه های آب. (ناظم الاطباء) ، مختلف گردیدن کارهای مردم و مضطرب گردیدن آن. (ناظم الاطباء). اضطراب کردن مردم. (منتهی الارب). آشوب کردن و به هم برآمدن. آشوب کردن و به هم در شدن مردمان. (المصادر زوزنی). به هم در شدن مردمان. (تاج المصادر بیهقی) ، میل کردن از حق و راستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عدول از حق. (یادداشت مؤلف)