بیشمار و بی حساب و در کمال دقت. (ناظم الاطباء) ، جزء به جزء. به تمام جزئیات. با تمام جزئیات. (یادداشت مؤلف) : رو توکل کن تو با کسب ای عمو! جهد می کن کسب می کن موبمو. مولوی. چون شنوای است خدا موبمو هرچه نیرزد به شنیدن مگو. - موبمو شرح دادن، با تمام جزئیات شرح دادن و بازگو کردن. (یادداشت مؤلف) : گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو شرح دهم غم ترا، نکته به نکته موبمو. قرهالعین. ، ذره ذره. کم کم. اندک اندک: موبمو و ذره ذره مکر نفس می شناسیدند چون گل از کرفس. مولوی