جدول جو
جدول جو

معنی موبمو

موبمو
(بِ)
بیشمار و بی حساب و در کمال دقت. (ناظم الاطباء) ، جزء به جزء. به تمام جزئیات. با تمام جزئیات. (یادداشت مؤلف) :
رو توکل کن تو با کسب ای عمو!
جهد می کن کسب می کن موبمو.
مولوی.
چون شنوای است خدا موبمو
هرچه نیرزد به شنیدن مگو.
- موبمو شرح دادن، با تمام جزئیات شرح دادن و بازگو کردن. (یادداشت مؤلف) :
گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم ترا، نکته به نکته موبمو.
قرهالعین.
، ذره ذره. کم کم. اندک اندک:
موبمو و ذره ذره مکر نفس
می شناسیدند چون گل از کرفس.
مولوی
لغت نامه دهخدا