اداکننده و گزارنده و پردازنده حق کسی را. (ناظم الاطباء). گزارنده. اداکننده. پرداخت کننده، وام دار. خراج گذار. (یادداشت مؤلف) : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی. نظامی. در حضور صاحب جمع و مشرف و مؤدی یا وکیل او ملاحظه... می نماید. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 34). محاسبات رعایا و مؤدیان وجوهات دیوانی و وقفی... محاسبۀ کل رعایاو مؤدیان... در دفتر مفروغ و مفاصا حساب به مهر مستوفی به مؤدیان داده می شود. (تذکرهالملوک ص 47). جمعرعایا و مؤدیان در سررشتۀ حساب خود ابواب جمع مؤدیان و محاسبه مفروغ می نمایند. (تذکرهالملوک ص 51). نسخۀ محاسبات کل مؤدیان و تحویلداران سرکار خاصه...باید به تصدیق سرکار خاصه برسد. (تذکرهالملوک ص 42). - مؤدیان حسب دیوانی، آنان که بدهی دیوانی دارند. وامداران به دیوان. - ، آنانکه حساب درآمد دیوان را به عهده دارند و مسئول پرداخت آن هستند: نسخۀ حساب محاسبات عمال و مؤدیان حساب دیوانی کل ولایات... مشخص و مفاصا می دهند... (تذکرهالملوک ص 6). - مؤدیان حسابیه، پرداخت کنندگان حساب دیوان: اگر نقصانی و کسری در مالیات دیوانی به جهتی از جهات بهم رسد که در خدمت وزیر اعظم مؤدیان حسابیه موجه و محکوم به نمایند... در دفاتر خلود ثبت و به نقصان عمل می نمایند. (تذکرهالملوک ص 6). - مؤدیان مالیات، آنان که از درآمد خود مالیات بدهکارند و می پردازند: محاسبات رعایا و مستأجران و غیره مؤدیان مالیات سرکار مزبور را تنقیح داده مفاصا به مهر خود تسلیم می نماید. (تذکرهالملوک ص 50). - مؤدیان وجوهات دیوانی، پرداخت کنندگان پولهای دولتی: مؤدیان وجوهات دیوانی ضبطی وزیر دارالسلطنۀ اصفهان جزو اویند. (تذکرهالملوک ص 50). ، آن که سبب می گردد وقوع چیزی را. سبب و موجب و باعث و محرک، آن که دلالت و راهنمایی می کند، آن که می آورد و می رساند. (ناظم الاطباء). رساننده. (غیاث) (منتهی الارب) ، کشاننده. منتهی. منجر. (یادداشت مؤلف) : این است امتحانات مشهوره و زیاده از این مؤدی اطناب بود. (اسطرلاب نامه)