جدول جو
جدول جو

معنی منقض

منقض
(مُ قَض ض)
دیوار افتنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). دیواری که ترس از افتادن وی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرغ فرودآینده از هوا. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بازی که از هوا بر شکار فرودآید. (ناظم الاطباء) ، ستارۀ از هوا فرودآینده. (از آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منقضه شود، اسب پراکنده شونده بر قوم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سواری که بر دشمن هجوم آورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا