جدول جو
جدول جو

معنی منفاص

منفاص(مِ)
زن بسیارخنده. منفاض. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن بسیارخنده. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، زن کمیزکننده بر بستر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). زن بول کننده در بستر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با منفاص

منماص

منماص
مِنمَص. آلتی که موی بدان چینند. (منتهی الارب). منقاش. (اقرب الموارد). خارچین. (زمخشری). آلتی که بدان موی چینند. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به منمص شود
لغت نامه دهخدا

منفاق

منفاق
مرد بسیارنفقه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا