شانۀ بافنده. (دهار). شانۀ کرباس. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، کار چوب که بر وی جامه را بافند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آلتی که جامه را بر آن کشند تا بافته شود. (از اقرب الموارد) ، منسج الفرس، فرودسر کتف اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جایی از سر دو کتف اسب که به بن گردن پیوندد و گویند: وضع رمحه علی منسج فرسه. (از المنجد). میان گردن و شانه. (یادداشت مرحوم دهخدا)