جمع واژۀ منشور. (ناظم الاطباء). فرمانهای پادشاهی و این جمع منشور است. (غیاث) (آنندراج). جمع منشور است و منشور عبارت است از احکام سلطانی که مختوم نباشد، یعنی سرباز باشد و آن را اکنون فرمان گویند. (از حواشی چهارمقاله چ قزوینی ص 78) : نقاشان را بخواند تا بر آن مثال چهل صورت نگاشتند و با مناشیر به اطراف فرستاد. (چهارمقاله). بر مناشیر و امثله توقیع او السلطان عضدالدوله الب ارسلان... بودی. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 29). بر قاعده معهود مناشیر و امثله و مخاطبات به تازی نویسند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367). هر مقدمه که در آغاز امثله و مناشیر و سایر مکتوبات مترسلان منساق بود به مقصودی آن را تشبیب سخن گویند. (المعجم چ دانشگاه ص 414). سلطان آن سر، اظهار نکرد و آن مناشیر را به حجت نگاه می داشت. (جهانگشای جوینی). مناشیرمکتوبات که نویسند همان اسم مجرد نویسند میان سلطان با عامی فرق ننهند. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 19). مناشیر دیگر که بر ارکان به معنی استمالت نوشته بود برخواندند. (جهانگشای جوینی) ، جمع واژۀ منشار. (دهار) (اقرب الموارد). رجوع به منشار شود