جدول جو
جدول جو

معنی ممارست

ممارست(مُ رَ / رِ سَ)
ور رفتن. انگولک کردن. تیمار کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، درمان و علاج کردن. معالجه، مواظبت و سعی و کوشش. تفتیش و تفحص و نگهبانی و محافظت، ورزیدن کاری به طور دائم. تمرین کردن. (ناظم الاطباء) : و بحقیقت کان خرد و حصافت و گنج تجربت و ممارست است. (کلیله و دمنه). اگر در هر باب ممارست خویش معتبر دارد همه عمر در محنت گذرد. (کلیله و دمنه). به ممارست قلم و مدارات ادب ارتیاض یافته بود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 366). در مغامست حرب و ممارست طعن و حرب از جانبین بکوشند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 324). چون در ملابست و ممارست این فن روزگاری برآمد. (مرزبان نامه ص 5)، خو کردن. عادت کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : پدر به حکم وقوف بر خواتیم کارها و ممارست بر شدائد ایام و ارتیاض به تجارب روزگار به امان پناهید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 342)، آزمایش. تجربه. رنج کشیدن در کاری. (از ناظم الاطباء). پی چیزی مشقت دیدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از وی (عمر) جز تجربت و ممارست عوضی نماند. (کلیله و دمنه) چنانکه ظهور آن بی ادوات آتش زدن ممکن نگردد اثر این بی تجربت و ممارست هم ظاهر نشود. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا