مرگ. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مردن. نماندن. فوت. بمردن. (تاج المصادر بیهقی). موت. (اقرب الموارد). واقعه. ارتحال. مقابل حیات. مقابل محیا. مقابل زندگی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : أم حسب الذین اجترحوا السیئات أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء مایحکمون (قرآن 21/45) ، یا می پندارند ایشان که بدیها می کنند که ایشان را چون ایشان کنیم و بگرویدند و نیکیها کردند بر همسانی است زندگانی و مرگ ایشان چون بد حکم و کژآوری که می کنند. (کشف الاسرار میبدی ج 9 ص 128). علو فی الحیاه و فی الممات لحق انت احدی المعجزات. ابن الانباری (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 244). خلقی یتیم گشت و جهانی اسیر شد زین در میان حسرت و عزت ممات تو. مسعودسعد. در آن قلعه از اوج حیات به حضیض ممات افتاد. (عالم آرا ج 1 ص 123)