مأخوذ از تازی، زنی که پادشاه باشد. (ناظم الاطباء). زن که شاه باشد. زن که سلطنت کند. زنی که پادشاهی دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، زن پادشاه. (ناظم الاطباء). زوجه ملک. زن شاه. بانوی شاه: ذات ملکه است جنت عدن کس جنت بی گمان ندیده ست. خاقانی. چون تو ملکه نبود چون من کس ساحر مدح خوان ندیده ست. خاقانی. ازبس که گفتم ای ملکه بس بس از کرم جمله ملائکه در گوش استوار کرد. خاقانی. ، قصداز مادر پادشاه است. (قاموس کتاب مقدس) : ملکۀ مادر، مادر شاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملکه سیده والدۀ سلطان مسعود با جمله حرات از قلعت به زیر آمدند و به سرای ابوالعباس اسفراینی رفتند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 6) ، مادر یگانه زنبور عسل یک کندو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)