جدول جو
جدول جو

معنی مکوات

مکوات(مِ)
مأخوذ از تازی، داغی و ابزاری آهنین که بدان داغ می کنند. (ناظم الاطباء). مکواه. و رجوع به مکواه شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مکوات

شکوات

شکوات
جَمعِ واژۀ شکوه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شکوه شود
لغت نامه دهخدا

رکوات

رکوات
جَمعِ واژۀ رُکوَه یا رِکوَه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ رَکوه. (از اقرب الموارد). رجوع به رکوه شود
لغت نامه دهخدا

مجوات

مجوات
عشرات الوف الوف الوف الوف در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین. (رسائل اخوان الصفا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مکونات

مکونات
مخلوقات و موجودات. (غیاث). جَمعِ واژۀ مکونه. موجودات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از صنایع به او رسد مکونات و مقدرات و محدثات از خلق زمین و سماوات و شمس و قمر و نجوم مسخرات. (کشف الاسرار ج 3 ص 639).
گازر شده به گاه وجودمکونات
معبر شده به گاه کرامات اولیا.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید ص 18).
مکونات همه داغ نیستی گیرند
که کس نماند از ضربت زوال مصون.
جمال الدین عبدالرزاق.
تار و پود مکونات در هم نیفتادی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 99). به مظهر مکونات فردا خواهد آمد امروز کس نداند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 267). اثبات وحدانیت او در هرذره ای از ذرات مکونات موجود است. (جهانگشای جوینی). ابداع مکونات شمه ای از آثار شوکت و عظمت او. (دستورالکاتب محمد بن هندوشاه چ مسکو ص 1). او را به شرف نطق از دیگر مکونات ممتاز گردانید. (دستور الکاتب محمد بن هندوشاه چ مسکو ص 4). نه خود را و نه غیر را از مکونات هیچ فعل و ارادات و اختیار نبیند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 427).
- مکونات اربع، معادن (جماد) ، نبات، حیوان وانس (آدمی). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مکواه

مکواه
آهن داغ. ج، مکاوی. (مهذب الاسماء). آهن داغ و در مثل است: ’العیر یضرط و المکواه فی النار’. (منتهی الارب). آهن داغ یعنی قطعه آهن در آتش گرم کرده که بدان پوست را داغ کنند. (ناظم الاطباء). آهنی که با آن بدن و جز آن را داغ کنند. ج، مکاوی. (از اقرب الموارد). آلت داغ. کاویاء. میسم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا