جدول جو
جدول جو

معنی مکو

مکو(مَ)
به واو مجهول، افزاری است جولاهگان را که ماشوره در میان آن نصب کنند و جامه بافند. (برهان). همان ماکو، که ماشوره در میان آن کرده جامه بافند. مکوک. (آنندراج). ابزاری مر جولاهگان را که ماشوره را در میان آن نصب کرده جامه بافند و ماکو نیز گویند. (ناظم الاطباء). در اراک (سلطان آباد) ماکو، آلتی در چرخهای خیاطی که قرقرۀ فلزی را در آن جا دهند و زیر سوزن چرخ در محل مخصوص جا دهند. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نفرین کنم زدرد فعال زمانه را
کو داد کبر و مرتبت این کوفشانه را
آن را که با مکوی و کلابه بود شمار
بربط کجا شناسدو چنگ و چغانه را.
شاکر بخاری (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا).
و رجوع به مکوک و ماکو شود
لغت نامه دهخدا