جدول جو
جدول جو

معنی مکحول

مکحول(مَ)
سرمه سا. (غیاث) (آنندراج). سرمه کشیده. (ناظم الاطباء). سرمه کرده. به سرمه کرده. سرمه کشیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول.
سعدی.
قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول.
حافظ.
، آن که چشم او را میل کشیده باشند کوری را. میل کشیده. نابینا کرده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا