قیمت کننده. (غیاث) (آنندراج). قیمت کننده و آن که قیمت چیزی و نرخ چیزی را معین می کند. (ناظم الاطباء). نرخ نهنده. بهاگذار. قیمت گذار. قیمت گر. بهاکننده. ارزیاب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز ننگ رهبران کور چون عنقا نهان گشتم در این اقلیم کی داند مقوم قیمت عنقا. سنائی (دیوان چ مصفا ص 35). ، راست دارنده. (غیاث) (آنندراج). آن که راست می کند کژی را. (ناظم الاطباء) : وهم این رکن چون مقوم روح چار ارکان جسم را معیار. خاقانی. ، تقویم نویس. تقویم دان. زایجه کش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پادشاه بحکم کمال عاطفت و وفور شفقت مقومان را فرمود تا شکل طالع پسر وزیر بنگرند و به رصد نجومی و حساب زیج تقویم بازدانند. (سندبادنامه ص 331) ، در اصطلاح محاسبان عبارت است از عددی که به یکی کم از عددی دیگر باشدچون چهار که مقوم است پنج را و پنج که مقوم است شش راه و قس علی هذا. (از کشاف اصطلاحات الفنون)