معنی مقلد - لغت نامه دهخدا
معنی مقلد
- مقلد(مِ لَ)
- کلید. ج، مقالد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب از کلید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقلید شود، کوژکلید. (مهذب الاسماء). کلید بر شکل داس. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خنور. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظرف. (از اقرب الموارد) ، توبره، پیمانه، چوبدستی سرکج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا