مرد اندوهگین. مهموم. (اقرب الموارد) ، صاحب جمال. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جمیل و گویند غلام مقسم، یعنی غلام جمیل و همچنین است وجه مقسم. (از اقرب الموارد). هو مقسم الوجه، او خوشگل است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). - شی ٔ مقسم، چیزی دارای حسن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). ، بخش بخش شده و تقسیم شده و پراکنده گشته. (ناظم الاطباء) : هم صاحب آفاقی و هم قاسم ارزاق آفاق به تو ایمن و ارزاق مقسم. امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 477). حواشی آن به خانه های مربع و مسدس و مثمن و مدور مقسم کردی. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 334). - دعای مقسم، ظاهراً بمعنی دعا که گونه گونه باشد از بد و نیک. دعائی که به نیک و بد منقسم شده باشد: دعاهات گفتم بخیرات بپذیر اگر چه دعای مقسم ندارم. خاقانی. ای داعی حضرت تو ایام گرچه نکنم دعا مقسم. خاقانی