بخششگاه. (صحاح الفرس). جای قسمت. (منتهی الارب) (آنندراج). جای تقسیم. (غیاث). جای قسمت. ج، مقاسم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سرحد. مرز. حدفاصل: در مفصل هردو ناحیت و مقسم هر دو ولایت به هم رسیدند و نوبتها مصاف دادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 35). حافظ قلم شاه جهان مقسم رزق است از بهر معیشت مکن اندیشۀ باطل. حافظ (دیوان چ قزوینی ص 207). ورجوع به مقسم شود