جای کشتن و زمینی که در آنجا کسی کشته شده باشد. (ناظم الاطباء). کشتن گاه. قتلگاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). زمینی که کسی در آنجا قتل شده باشد. (غیاث) ، جایی که به زدن بر آنجا مردم کشته شود. ج، مقاتل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). هرجای از تن آدمی که چون جرح یا زخم بدانجا آید بکشد چون گیجگاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : عبداﷲ گفت آن استخوان بود که به نزدیک غرضوف باشد... و آن مقتل بود. (تفسیرابوالفتوح، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). امشب ناگاه مست به من بازخورد در من آویخت من کاردی بر مقتل او زدم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 63). چون زخم بر مقتل آمد از این خاکدان ناپایدار به دارالقرار انتقال کرد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 74). یکی از آن جماعت تیری غرق کرد اتفاق را بر مقتل او آمد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 89). تیر خوردن بر گلو یا مقتلی درنیابد جز شهید مقبلی. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 342). لیک بر مقتل نیامد تیرها کار بخت است این نه جلدی و دها. مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 343). در اثنای کرو فر تیری جان بر بر مقتل او خورد و از اسب درافتاده از ضربت آن زخم عزم ملک جاوید کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 361). از شصت تقدیر دو تیر بر مقتل آن دو امیر بی تدبیر خورد. (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 384). - امثال: مقتل الرجل بین فکیه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، یعنی سبب قتل انسان میان دو فک اوست و آن زبان وی است. (از اقرب الموارد). ، کتابی که در آن شرح قتل حسین بن علی (ع) کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کتابی که درباره واقعۀ کربلا تألیف شده باشد. ج، مقاتل