جدول جو
جدول جو

معنی مفیق

مفیق(مُ)
هوشیار. (غیاث) (آنندراج) :
این مثل از خود نگفتم ای رفیق
سرسری مشنو چو اهلی و مفیق.
مولوی.
، بیدارشونده. بیدار:
ز خواب هوی گشت بیدار هر کس
نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا.
منوچهری.
و رجوع به افاقه شود، شاعر مفیق، شاعر سخن عجب آور. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء). شاعر مفلق. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، شتر مادۀ گردآورنده شیر را میان دو دوشیدن. مفیقه. ج، مفاویق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا