معنی مفؤد - لغت نامه دهخدا
معنی مفؤد
- مفؤد(مَ ئو)
- از ’ف ء د’، گوشت بریان کرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بریان کرده شده. (از اقرب الموارد) ، نان بر خاکستر گرم پخته. (منتهی الارب) (آنندراج). بر خاکستر گرم نهاده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بددل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جبان. (اقرب الموارد) ، بر دل رسیده. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتاربیماری دل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه بر دل او دردی رسیده باشد. (از بحر الجواهر). دل خسته. آفت به دل رسیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا