از حالی به حالی برگردانیده شده. (آنندراج) (از منتهی الارب). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته. (ناظم الاطباء) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهرۀ مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. (نفثه المصدور چ یزدگردی ص 32). - مغیر شدن، دگرگون شدن. تغییر یافتن. از حالی به حال دیگر درآمدن: خورشید تواند که کند یاقوت از سنگ کز دست طبایع نشود نیز مغیر. ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 514). - مغیر گردیدن، مغیر شدن: همی تا بر قضای نیک و بر بد نگردد حکم یزدانی مغیر... عنصری (دیوان چ قریب ص 78). رجوع به ترکیب قبل شود