جدول جو
جدول جو

معنی مغموق

مغموق
(مَ)
غورۀ به رسیدگی و بستگی نزدیک رسیده. (منتهی الارب). غورۀ خرمای به رسیدگی نزدیک شده. (ناظم الاطباء). غورۀ خرما که پوشیده شود تا برسد و پخته گردد. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، بعیر مغموق، شتر غمقه زده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شتری که گرفتار بیماری غمقه باشد، یعنی بیماری که در پشت عارض شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا