کلامی که مردمان بدان در غلط و اشتباه افتند. (از ناظم الاطباء). مغلطه: رقم مغلطه بر دفتر دانش نکشیم سر حق بر ورق شعبده ملحق نکنیم. حافظ. - به مغلطه افتادن، به شک و شبهه افتادن و به راه غلط افتادن. (ناظم الاطباء). - مغلطه زدن، مغلطه کردن: باریک شد اینجا سخن، دم می نگنجد در دهن من مغلطه خواهم زدن، اینجا روا باشد دغا. مولوی (از آنندراج). و رجوع به ترکیب بعدشود. - مغلطه کردن، در اشتباه انداختن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب قبل شود. ، فارسیان به معنی دغا و فریب و با لفظ زدن و دادن و بستن و خوردن استعمال نمایند. (آنندراج). - مغلطه خوردن، فریب خوردن: نخوری مغلطۀ مهر که کرده ست قبول آسمان آدمیان را به حوادث زایی. درویش واله هروی (از آنندراج). - مغلطه دادن، فریب دادن: اینکه سودم قدم بی طمعی در ره او صورت فقرپرستیش مرا مغلطه داد. درویش واله هروی (از آنندراج). ، جایی که مردم در آن به اشتباه و غلطی افتند. (غیاث) (از آنندراج). جایی که کسی را به شک و شبهه می اندازد. (ناظم الاطباء)