جدول جو
جدول جو

معنی معلم

معلم(مُ عَلْ لِ)
آموزاننده. (غیاث) (آنندراج). آموزنده. تعلیم کننده. مدرس. (ناظم الاطباء). آموزگار. آموزنده. استاد. مدرس. شیخ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
فرستادۀ شاه چون دید زود
همان بانگ و خشم معلم شنود.
فردوسی.
چنانکه طوطی در آینه نگرد و معلمش در پس آینه تلقین می کند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 6).
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
جفا و ناز وعتاب و ستمگری آموخت.
سعدی.
همه قبیلۀ من عالمان دین بودند
مرا معلم عشق تو شاعری آموخت.
سعدی.
به مکتبی نرفته و ابجدی نخوانده، معلم علوم اولین و آخرین بود. (قائم مقام).
- معلم و متعلم، استاد و شاگرد. (ناظم الاطباء).
، دانشمند و فیلسوفی که جامع علوم عصر خود و واضع بخشی از دانشها باشد.
- معلم اول، کنایه از ارسطو چرا که علم حکمت را اول ارسطو به قید کتابت آورده تعلیم نمود و قبل از ارسطو حکمای سابق حکمت را به شاگردان زبانی تعلیم می نمودند. (غیاث) (آنندراج). لقب ارسطو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در روضات الجنات گوید سبب معلم اول گفتن ارسطو آنکه وی نخستین واضع علم منطق بوده و نخستین کسی است که مذهب تناسخ را ابطال نمود و مطالب سخیف و موهوم را از میان مطالب حکمت برانداخت و راه دلیل و برهان منطقی را بازنمود. (از ریحانهالادب چ 2 ج 5 ص 345).
- ، به اصطلاح اوباشان شیطان باشد. (آنندراج). شیطان. (ناظم الاطباء). و رجوع به معلم الملائک شود.
- ، مراد آدم علیه السلام که فرمود: یا آدم انبئهم باسمائهم. (فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی جعفر سجادی).
- معلم ثالث، صاحب الذریعه چندین جا ابن مسکویه را به وصف معلم ثالث ستوده است. (از ریحانه الادب چ 2 ج 5 ص 345). لقب ابوعلی احمد مسکویه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ، در بعضی از عبارات میرداماد اشاره به خودش است. (ریحانه الادب چ 2 ج 5 ص 345).
- ، گاه لقب معلم ثالث را به ابوعلی حسین بن عبداﷲ بن سینا شیخ الرئیس داده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معلم ثانی، کنایه از ابونصر فارابی چرا که کتب حکمت یونانی را که ارسطو و غیره تحریر کرده اند اول ابونصر فارابی آنها را از یونانی به عربی مترجم نموده تعلیم کرد. (غیاث) (آنندراج). لقب ابونصر فارابی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابونصر فارابی شود.
، ناخدا و ملاح جهاز را نیز گویند چرا که اوماهر احکام کشتی و جهاز باشد. (غیاث) (آنندراج) :
می دود گر جانب گرداب دائم همچو موج
از معلم کشتی ما دارد این تعلیم را.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با معلم

معلم

معلم
نقشدار و مخطط، نگار کرده، نگارین، نشاندار آگاه کننده، تعلیم کننده، آموزنده، آموزگار، مدرس تعلیم داده شده و آداب آموزانیده شده، تعلیم وپند داده شده
فرهنگ لغت هوشیار

معلم

معلم
چیزی که به واسطۀ نشان و علامت مخصوصی ممتاز باشد و شناخته شود، نشان دار
معلم
فرهنگ فارسی عمید