بزرگ داشته شده و بزرگ شمرده و به بزرگی صفت نموده شده. (آنندراج). بزرگ کرده شده و بزرگ داشته و به بزرگی توصیف شده و بزرگ شمرده شده وتعظیم شده و محترم. (ناظم الاطباء). اگرچه معظّم ومعظم قریب المعنی هستند اما اغلب نخستین در مورد اشخاص محترم و بزرگ و اشیاء مقدس به کار رود، دانشمند معظم. و دومین در مورد اماکن و شهرها و کشورها و دولتها، دولت معظم، کشور معظم، شهر معظم: سلطان معظم ملک عادل مسعود کمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود. منوچهری. الا ای رئیس نفیس معظم که گشتاسب تیری و رستم کمانی. منوچهری. یک شب پرده داری که اکنون کوتوال قلعۀ بیکاوند است در روزگار سلطان معظم ابوشجاع فرخ زادبن ناصرلدین اﷲ بیامد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 130). در فرخ روزگار سلطان معظم ابوشجاع فرخ زادبن ناصر لدین اﷲ. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 175). رسول گفت ایزد عز ذکره مزد دهاد سلطان معظم را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291). درود و سلام و تحیات و صلوات ایزدی بر ذات معظم و روح مقدس مصطفی و اهل بیت... او باد. (کلیله و دمنه). همانا که این رخصت از بهر خدمت ز درگاه صدرمعظم ندارم. خاقانی. شاهان معظما ملک الشرق خسروا تو حیدری و حرز کیان ذوالفقار تست. خاقانی. خیز تا ز آب دیده آب زنیم روی این تربت معظم را. خاقانی. سوگند می خورد که نبوسد مگر دو جای یا مصحف معظم یا سنگ کعبه را. خاقانی. همچنین سال و مه معظم باد. (سندبادنامه ص 11). ملک مؤیدمظفر منصور معظم. (سندبادنامه ص 8). و سلام بر ذات معظم و عترت طاهره و اهل بیت او. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 8). و ملک معظم اتابک اعظم محمد بن الاتابک السعید... ایلدگز قدس اﷲ روحهما که عماد آن مملکت... بستۀ دام اجل شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 9). اتابک اعظم شاهنشاه معظم. (گلستان). - معظم ٌ الیه، در اشاره به شخص محترم گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب معظم له و پاورقی آن شود. - معظم داشتن، بزرگ داشتن. تعظیم کردن: و سادات را که در دریای نبوتند مکرم و موقر و مقتدی و معظم دارد. (التوسل الی الترسل). - معظم ٌله، بزرگ داشته شده. ، صفتی است برای بزرگداشت ماه شعبان: شعبان المعظم. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)