معنی مطموع
- مطموع(مَ)
- طمع کرده شده. (غیاث) (آنندراج). با آز و با رشک و حریص و آزمند. (ناظم الاطباء) : و در دکان فلان طباخ خاتم خود را رهن مقداری طعام کردیم، مطموع آنکه به ارسال آن حکم فرمایند. (از نامۀ ملک ظاهر بندقدار به ابقاخان از حبیب السیر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
