بزرگ و مهتر ترسایان و این عربی محض نیست. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). سرکردۀ نصاری و سرگروه و مهتر آنان و گویند مطران اکثر زنجیر بر اندام خود پیچیده دارد. (از غیاث) (از آنندراج). رئیس کهنه و آن مادون بطرک و مافوق اسقف است. ج، مطارین، مطارنه (دخیل). (از اقرب الموارد). منصبی از مناصب ترسایان در بلاد اسلام، اول بطریق است و پس از آن جاثلیق و پس مطران و پس اسقف و پس قسیس و پس شماس. (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). عربی محض نیست. (از المعرب جوالیقی). فروتر از جاثلیق که حاکم ترسایان است در نصرانیت. (السامی). مرتبت دین مسیحیان و مقام او در خراسان به مرو از جانب جاثلیق بوده است. (مفاتیح) : چو زنار قسیس شد سوخته چلیپای مطران برافروخته. فردوسی. نشستنگه سوگواران بدی بدو در سکوباو مطران بدی. فردوسی. سالار بار مطران مه مرد جاثلیق قسیس باربرنه و ابلیس بدرقه. سوزنی (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). دبیرستان کنم در هیکل روم کنم آئین مطران را مطرا. خاقانی. ز آه ایشان گه الف چون سوزن عیسی شده گاه همچون حلقۀ زنجیر مطران آمده. خاقانی. ماه نو را نیمۀ قندیل عیسی یافتند دجله را پر حلقۀ زنجیر مطران دیده اند. خاقانی. پس پرده مطرانی آذرپرست مجاور سر ریسمانی به دست. سعدی (بوستان)