بی آمیغ و ناب. (منتهی الارب) (آنندراج). خالص. یقال: فلان من مضاض القوم، ای خالصهم. (از تاج العروس) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). خالص وبی آمیغ. (ناظم الاطباء) ، نام درختی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب شور که خوردن و به کار بردن نتوانند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (آنندراج). آبی که از شوری، خوردن و به کار بردن نتوانند. (ناظم الاطباء) ، نام علتی است که به چشم عارض می گردد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نام علتی است که در چشم و جز آن عارض گردد. (از معجم متن اللغه) (از تاج العروس)