معنی مصلحت جوی مصلحت جوی(خومْ) که صلاح کار و مصلحت حال خود یا کسی جوید. مصلحت اندیش. (از یادداشت مؤلف). صواب بین. چاره اندیش: شحنه به رأی خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران. (گلستان). رجوع به مصلحت اندیش شود لغت نامه دهخدا