آلت صدق چیزی. (ناظم الاطباء). آله صدق. (منتهی الارب) (غیاث) (آنندراج). چیزی که صدق دیگری از او دریافت شود. نمونه. (یادداشت مؤلف) ، گواه. (ناظم الاطباء) (غیاث) (آنندراج). حجت. آثار چیزی که دلیل راستی باشد. گواه راستی. دلیل راستی سخن. (ناظم الاطباء) (غیاث) (آنندراج). شاهد. آنچه بر راستی آن دلالت کند. (از تعریفات جرجانی) ، گواهی (غیاث) (آنندراج) ، چیزی که مردم آن را راست دارند. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، موافق چیزی. (ناظم الاطباء) (از غیاث). مجازاً آنچه موافق چیزی باشد. (آنندراج). مطابق. موافق آنچه منطبق بر امری گردد. ج، مصادیق. (یادداشت مؤلف) : ’بسا قالی که از بازیچه برخاست چواختر می گذشت آن قال شد راست. ’ مصداق حال خواجۀ مذکور گشت. (عالم آرا ج 1 ص 159). ، (اصطلاح منطق) موجودی خارجی که مفهوم بر آن صدق کند مثلاً: زید و عمرو و بکر مصداقهای مفهوم ’انسان’ هستند. ج، مصادیق. رجوع به مفهوم شود