جدول جو
جدول جو

معنی مشوب

مشوب
(مَ)
آمیخته. (مجمل اللغه). آمیخته شده و مخلوط. (غیاث) (آنندراج). مخلوط و ممزوج. (از اقرب الموارد). مخلوط. آمیخته. به آمیغ. (یادداشت مؤلف) :
مشورت دارند سرپوشیده خوب
در کنایت با غلطافکن مشوب.
مولوی (مثنوی چ نیکلسن ج 1 ص 65).
- ذهن کسی را مشوب کردن، خاطر و فکر او را پریشان و در هم ساختن و ذهنش را به ناراستی سوق دادن. مشتبه کردن ذهن او.
- مشوب به اغراض، مشوب به غرض، آلودۀ غرضها. (یادداشت مؤلف).
- مشوب به ریا، مشوب به غرض. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا