آنکه مشک میفروشد. (ناظم الاطباء). فروشندۀ مشک. که شغلش مشک فروشی و مشک فشانی و عطرآگین ساختن است: نسترن مشکبوی، مشک فروش آمده ست سیمش در گردن است، مشکش در آستین. منوچهری. وآن نسترن چو مشکفروش معاینه ست در کاسۀ بلور کند عنبرین خمیر. منوچهری. - مشک فروش از قفا، مشک فشان از قفا. (انجمن آرا پیرایش اول). رجوع به ترکیب ’مشک فشان از فقاع’ شود. ، کنایه از خوش خلق و مهربان و خوشخو. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد و ترکیب ’مشک فشان از فقاع’ شود