سختی. دشواری. تعب. رنج. ج، مشقات. (یادداشت دهخدا). زحمت و مرارت و محنت و کفا و رنج و آزار و جهد و کوشش و درد و اندوه و آسیب و نکبت ومصیبت و سختی و بدبختی. (ناظم الاطباء) : تنت گور است و پا الحد دلت تابوت و جان مرده فراغت روضۀ خرم مشقت دوزخ نیران. ناصرخسرو. چه مضرت آن هم به احکام شریعت پیوندد و هم خواص و عوام امت در این به رنج و مشقت کلی افتد. (کلیله و دمنه). آنگاه بر زبان راند که اگر من در این خدمت مشقتی تحمل کردم... (کلیله و دمنه). سنگی گرانتر بتحمل مشقت فراوان از زمین بر کتف توان نهاد. (کلیله و دمنه). ور او به راحت و من در مشقتم چه عجب که هم زمین بود آسوده و فلک دروا. خاقانی. مجنون ز مشقت جدایی کردی همه شب غزلسرایی. نظامی. مجنون مشقت آزموده دل کاشته و جگردروده. نظامی. بمیر تا برهی ای حسود کین رنجیست که از مشقت آن جز به مرگ نتوان رست. سعدی. یکی از صلحای لبنان... طهارت همی ساخت پایش لغزید و به حوض درافتاد و به مشقت از آن جایگه رهائی یافت. (گلستان). نبینی که سختی به غایت رسید مشقت به حد نهایت رسید. (بوستان). دو برادر یکی خدمت سلطان کردی و دیگر بزور بازو نان خوردی. باری این توانگر گفت درویش را که چرا خدمت نکنی تا از مشقت کار کردن برهی. (گلستان، کلیات چ مصفا ص 36)