مژده مژده خبر خوش، نوید، مژدگانیمژده دادن: خبر خوش دادن، بشارت دادنمژده رساندن: خبر خوش رساندن فرهنگ فارسی عمید
میده میده آرد گندم که آن را دو بار بیخته باشند، نانی که از این نوع آرد پخته شود، برای مِثال جوینی که از سعی بازو خورم / بِه از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۲۹)، نوعی حلوا فرهنگ فارسی عمید
مرده مرده مارِدها، گردنکشان، سرکشان، بلندها، مرتفعها، جمعِ واژۀ مارِدمَریدها، خبایث و اشرار، سرکشان، جمعِ واژۀ مَرید فرهنگ فارسی عمید