جدول جو
جدول جو

معنی مشده

مشده(مِ شَدْ دَ)
میان بنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به شدّ شود
لغت نامه دهخدا

واژه‌های مرتبط با مشده

مژده

مژده
خبر خوش، نوید، مژدگانی
مژده دادن: خبر خوش دادن، بشارت دادن
مژده رساندن: خبر خوش رساندن
مژده
فرهنگ فارسی عمید

میده

میده
آرد گندم که آن را دو بار بیخته باشند، نانی که از این نوع آرد پخته شود، برای مِثال جوینی که از سعی بازو خورم / بِه از میده بر خوان اهل کرم (سعدی۱ - ۱۲۹)، نوعی حلوا
میده
فرهنگ فارسی عمید

مرده

مرده
مارِدها، گردنکشان، سرکشان، بلندها، مرتفعها، جمعِ واژۀ مارِد
مَریدها، خبایث و اشرار، سرکشان، جمعِ واژۀ مَرید
مرده
فرهنگ فارسی عمید