جدول جو
جدول جو

معنی مشتن

مشتن
(شُ دَ)
سرشتن و خمیر کردن. (فرهنگ رشیدی). سرشتن و خمیر کردن و بر این قیاس ’مشت’ و ’مشتیم’. احمد اطعمه (گوید) :
مگر مالم بپای دنبه دستی
غرض در مشتن چنگالم این است.
و بسحاق اطعمه گوید:
در روغن او ما دو سه چنگال بمشتیم.
و ظاهراً اصل یک کلمه است که به معانی فوق آمده است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
مالیدن اعم از آن که دست در چیزی مالند یا چیزی را در چیز دیگر. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ظاهراً از پارسی باستان ’مرشته نه ای’ متعلق به اوستایی ’مرز’، دزفولی ’ماشتن’ (مالیدن). مشتن، چیزی را با مشت مالیدن و چیزی را بر چیزی مالیدن، مثل گل مشتن بر دیوار (تکلم فارس). (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا