آنچه به آن اسناد دهند و بدان منسوب گردانند. (ناظم الاطباء). اسناد داده شدۀ به او، (اصطلاح منطق) در اصطلاح منطق، مقابل محمول، مقابل مسند و موضوع. محکوم علیه، (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان، مبتدا. مقابل خبر. مثلاً در جملۀ ’العلم نور’، ’علم’ مسندٌالیه یا مبتدا است. دراصطلاح دستور زبان فارسی، مسندالیه کلمه ای است که عمل یا صفتی را به وی نسبت دهند یا سلب کنند، مانند: ’محمد نیامد’ یا ’سهراب رفت’ یا ’هوا گرم است’ که به ترتیب در سه جملۀ فوق محمد، سهراب و هوا مسندٌالیه میباشد. (از دستور زبان فارسی پنج استاد ص 35). کسی یا چیزی است که فعل یا صفت یا حالتی را به ایجاب یا سلب بدان نسبت دهند، مثلاً در جملۀ ’هوا روشن است’، ’هوا’ مسندٌالیه است و ’روشن’ مسند و ’است’ رابطه. - مسندالیه مفعولی، ممکن است که یک کلمه در یک جمله چنان واقع شود که نسبت به یک قسمت از جمله مسندٌالیه و نسبت به قسمت دیگر مفعول باشد، به عبارت دیگر یک لفظ هم به حالت مفعول باشد و هم به حالت مسندٌالیه. این گونه ترکیب از خواص جمله بندی زبان فارسی است و آن را مسندٌالیه مفعولی یا مبتدای مفعولی اصطلاح کرده اند، مانند: ’آن را که خدای خوار کردارجمند نشود’ کلمه ’آن را’ نسبت به ’ارجمند نشود’ فاعل و مسندٌالیه و نسبت به ’خوار کرد’ مفعول صریح است. (همائی، مجلۀ فرهنگستان سال 1 شمارۀ 3 ص 44)