جدول جو
جدول جو

معنی مسن

مسن(مِ سَ)
سنگی باشد سبزرنگ که کارد بدان تیز کنند. (برهان). مسن ّ:
مشتری ساختی از جرم زحل
مسن خنجر برّان اسد.
خاقانی.
تیغ زبانشان نتواند برید موی
گر من مسن نسازم از این سحر نابشان.
خاقانی.
کیوان مسنی علاقه آویز
تا آهن تیغ او کند تیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا