سوراخ گوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مسمع. و رجوع به مسمع شود، گوش. ج، مسامع. (دهار). مسمع. و رجوع به مسمع شود، جائی که از آنجای شنیده میشود: هو منّی بمرأی و مسمع، جائی است که می بینم او را و می شنوم سخن او را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). محل شنیدن. جائی که در آن شنوند. برابر مرأی. (یادداشت مرحوم دهخدا) : مسمع او آن دو پاره استخوان مدرکش دو قطره خون یعنی جنان. مولوی