مشک. فارسی معرب است و عرب آن را مشموم خواندندی. ج، مسک. (منتهی الارب). دوای خوشبوی معروف. (از غیاث). نوعی طیب است و آن را از خون دابه ای چون آهو گیرند و گویند از خون آهویی است که دارای دو ناب سفید خمیده بسمت انسی است که بشکل شاخ می باشد. کلمه مسک را فراء مذکر دانسته و برخی دیگر تذکیر و تأنیث آن را جایز دانسته اند و بعضی گویند اگر آن را مؤنث بشمار آریم جمع خواهد بود، و گویند اصل آن مسک است به کسرتین، یک قطعه از آن مسکه. ج، مسک. (از اقرب الموارد) : یسقون من رحیق مختوم. ختامه مسک و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون. (قرآن 25/83-26). و رجوع به مشک شود. - مسک اذفر، مشک تیزبوی. (مهذب الاسماء). و رجوع به مشک شود. - مسک ختن، مشک تاتاری. و رجوع به مشک شود