معدوم و نیست و نابود شده. هلاک و نابود شده. (از اقرب الموارد). هلاک شونده. (غیاث) ، مالی که مصرف شده و تمام شده باشد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به استهلاک شود، پرداخته شده به تدریج (وام) ، بدست بازآمده تدریجاً (سرمایۀ اختصاص یافته به امری) ، در اصطلاح عرفا، کسی که فانی در حضرت ذات احدیت است بنحوی که از او اسم و رسم باقی نماند. (از فرهنگ مصطلحات عرفا) : کی باشد و کی لباس هستی شده شق تابان گشته جمال وجه مطلق دل در سطوات نور او مستهلک جان در غلبات شوق او مستغرق. (منسوب به ابوسعید ابی الخیر). - مستهلک شدن، نیست شدن. نابود شدن. - ، بتدریج پرداخته شدن (قرض). تدریجاً پایان گرفتن (وام). - ، تدریجاً بدست بازآمدن (سرمایۀ به کار رفته). - مستهلک کردن، نیست و نابود کردن. - ، بتدریج پرداختن. - ، به تدریج بازگرداندن (سرمایۀ به کار رفته). - مستهلک گردیدن، مستهلک شدن. - مستهلک گشتن، مستهلک شدن