معنی مستمر - لغت نامه دهخدا
معنی مستمر
- مستمر(مُ تَ مَرر)
- نعت مفعولی از استمرار، بعیدالمستمر، مرد استوار در پیکارکه بستوه نیاید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تلخ یافته شده. و رجوع به استمرار شود
لغت نامه دهخدا
واژههای مرتبط با مستمر
مستمر
- مستمر
- درگذرنده و رونده، دائمی و پایدار پی در پی رونده بر کی روش و حالت واحد
فرهنگ لغت هوشیار