جدول جو
جدول جو

معنی مسترخی

مسترخی(مُ تَ)
نعت فاعلی از استرخاء. سست و فروهشته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کرخ. کرخت. لمس. لس. سست اندام. رجوع به استرخاء شود: چنانکه زفان مسترخی دراز گردد و از دهان بیرون آید یا تشنج کند و یا آماسی اندر وی پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). آن را که ملازه مسترخی شود و فرود آویزد.... (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، آویزان و معلق، ژولیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا